آرزو دارم فقط یکبار سرت را روی سینه ام بگذاری
تا طپش نامنظم قلبم را احساس کنی
ولی از این میترسم که قلبم به احترامت بایستد!
سفری به دور دنیاست ، وقتی دستانم تا انتها ، رویت را نوازش می کنند
حواسم را هر کجا که پرت می کنم ، باز کنار تو می افتد !
سالها بعد، یاد تو از خاطرم خواهد گذشت و نخواهم دانست کجایی اما،
آرزوی من برای خوشبختی تو، تو را درخواهد یافت و در بر خواهد گرفت
و احساس خواهی کرد اندکی شادتر و اندکی خوشبخت تر
و نخواهی دانست که چرا...
ایــــــن اشکــــــــ هــــا از قلبیستــــــــ که شبیــــــه دخترکـــــــــے لجبـــــــاز
فقطـــ تــــو را مے خواهـــد و از بـــــازے با خاطراتـــــــــــ خستهـــ شـــــــده . . .
پنجره را که باز می کنی
دلم می آید و
لبِ طاقچه ی نگاهت
می نشیند!
می بینی؟!
دلم بی دام و دانه
جَلدِ نگاهت شده است..!!!