خواستم هرچه را که بـــــوی تو میداد بســوزانم ؛ جــانم آتـــش گــــرفــــت !
وقتی کسی تو را
عاشقانـــــــه
دوست دارد
شیوه ی بیــان اســم تـو
در صدای او متفاوت است
و تــــو
می دانی
که نامت
در لبهـای او ایمن است . . .
این عصرهای بارانی ِ بهاری ،
عجـیب بـوی نـفس هـای تـو را می دهـد ...!
گـوئـی ... تـو اتـفاق می افـتی؛
و مـن دچـار می شـوم ...
تـمام " مــن" دارد "تـــو" می شـود ... بـاور مـی کنـی؟
گیسوانم نـوازش دستــت را می خواهــند با طعم نــاز ، نه نیاز
آغوش تو مترادف امنیت است
آغوش تو ترسهای مرا میبلعد
آغوش تو یعنی پایان سردردها
یعنی آغاز عاشقانهترین رخوتها
آغوش تو یعنی من خوبم!
همیشه از آمدن "نـ" بر سر کلمات مـی ترسیدم !
نـ داشتن تو... نـ بودن تو...
نـ ماندن تو...
کـاش اینبـار حداقل دل واژه برایم می سوخت و خبـری مـیداد از نـ رفتن تـو...
نگاهتـــــــ ــ
بی خــــــار
بر اندام من می پیچــــــــد ....
آهاے همیشگے ترینم!
تمام فعل هاے ماضے ام را ببر..
چہ در گذر باشے
چہ نباشے
براے من استمــــــــــــــــــــــــــــــــــــرارے
خواهے بود..
من هر لحظه تو را صرف مے کنم!
کــاشـــ میـــــــــ دانـستـمـــ
چــطـــور بــه صبـــح بـرسـانـمــــ
تــمـــامـــِ شبــــ ـــهـایـی را کـــ ه بــا رفـتـنـتـــــ
یــلـــدا شـــدنـــد ...!!