دلم تنگه ، تنگ روزهای بیخیالی ، تنگ روزهای ندانستن ...
تنگ روزهای خوابهای خرگوشی ، تنگ روزهای حفظ کردنهای اجباری ...
تنگ روزهای رفتن کنار آبی ترین آب به بهانه دلتنگی ...
دلم تنگ ثانیه ای از آن ساعتها خاموشی است همراه با عزیزترین همدردها ...
دلم تنگ است ، تنگ تنگ . . .
عجیب است که دلم تنگ توست
و دلت تنگ اوست
من چه کنم که دلت با دل من یار شود
که دلت به درد دل من گرفتار شود
مـــــرور می کنـم
خاطـــراتمـــان را
امـّــــا مگـــر
کـپـــی برابـر اصـــل میشـــود !
دلم تنگ شده برایت . . .
سوهان می کشم قصه ی دلتنگی هایم را ، تا هموار سازم جاده های آمدنت را
قلبم فدای عزیزی که دنیایی از دلتنگی را به امید یه لحظه دیدنش به جان میخرم
با نگاهی هرس کن علف های هرز دلتنگی ام را
من اینجا بس دلم تنگــــــــ استـــــ ،
و هر سازی که می بینم بـــد آهنگـــــــ استــــــ ،
بیــــا ره توشه برداریم قــــدم در راه بی بـرگشتـــــــ بگذاریــــم ،
ببینیم آسمان هر کجـا آیـا همین رنگـــــ استــــــ
چتری برایـــــم بگیر
حتــــی خیالے . . .
خیس دلتنگـــے شده امــ !