با نگاهی هرس کن علف های هرز دلتنگی ام را
چقدر جالب !
تو لحظه های داغونی فقط یه نفر میتونه آرومت کنه
اونم کسیه که داغونت کرده !
باز هم از یاد تو ، شعله به پا خواسته / آتش سرخش ز نور ، قلب من آراسته
زردی روی مرا ، نیک تماشا نما / شمع وجود من از دوری تو کاسته
مهربانی زبانی است که برای کور دیدنی ، برای کر شنیدنی و برای لال گفتنی است
ردپایت را که میگیرم ، از تو دورتر می شوم ، شاید کفش هایت را برعکس پوشیده ای !
می خواهم برگردم به روزهای کودکی :
آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود...
عشــق ، تنها در آغوش مادر خلاصه میشد...
بالاترین نــقطه ى زمین ، شـانه های پـدر بــود...
بدتـرین دشمنانم ، خواهر و برادر های خودم بودند...
تنــها دردم ، زانو های زخمـی ام بودند...
تنـها چیزی که میشکست ، اسباب بـازیهایم بـود...
و معنای خداحافـظ ، تا فردا بود...
تقصیر خودمونه ...
بعضی ها عددی نبودند و ما آنها را به توان رساندیم !
"حوا" که باشی بعضی ها "هوا " برشان می دارد که "آدمند " !!!
قیافه ام تابلو شده بود !
گفتن : چی میکشی ؟
گفتم : زجر !
گفتن : نه یعنی چی مصرف میکنی ؟
گفتم : زندگی ... !
وقتی تمام احساس دلتنگیت را با یک "به من چه" پاسخ میگیری
"به کسی چه" که چقدر تنهایی ...؟