بــگذار یـک بــار دیـگر بـگویـم :
که مـرد هـمـیـشـه مــحبـوب مـن
چــقدر "دوســتــت دارم"
در تــنـگـــاتـنـگ آغـــوش امــن "تو"
چـــه لـــذتی از زن بـــودنم می برم !
نگران شب هایم نباش ...
"تنها" نیستم ...
"بالشم" ...
"هق هق سکوتم" ...
"قرص هایم" ...
... "پاکت سیگارم" ...
... "لرزش دستانم" ...
همه هستن
دوست داشتنَت
گنـــــــــــاه باشد
یا اشتــــباه
گناه می کنم ، تـــــو را
حتــــــی به اشتباه .....!
آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی دوست بدار و محبت کن ... !
کاری که خدا با تو می کند......
من نمیفهمم چرا هیچ کس نمینویسد از مردهــا
از چشمها و شــانهها و دستهایشــان
... ... از آغوششان
از عطر تنشـان،
از صدایشــان...
پررو میشوند؟
خب بشوند....
مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفتهایم؟
مگر ما به اتکــاء همین دستها
همین نگاهها
همین آغوشهـا، در بزنگاههای زندگی
سرِپا نماندهایم؟...
من بلد نیستم در سـایه، دوست داشته باشم
من میخواهم خواستنم گوش فلک را کر کند
من میخواهم
مَردَم بداند دوستش دارم....
گــــفته باشــــم !.!.!
مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛
تــــو امــــا .... چشم هـــــایت را ببنـــــــد !
سخت است بـدانـــــم می بینی ، و بی خیــــــــــالی ... !
همـــــــه زندگیم درد استـــــ ؛ درد ...نمے دانم عظــــمتـــ این کلمـــــه را
درکــــ مے کنے یا نــه ؟! وقتے مے گویــــــم درد....
تو بــه دردے فکر نکـــــــن کـــه جسمــــ انسان را ممـــــــکن استــ
یکـــ بیمارے شــــدید بکشد!! نـــــــــــه؛ روحـــــــم درد مے کنـــــــد...!!!
گیسوانم نـوازش دستــت را می خواهــند با طعم نــاز ، نه نیاز
آغوش تو مترادف امنیت است
آغوش تو ترسهای مرا میبلعد
آغوش تو یعنی پایان سردردها
یعنی آغاز عاشقانهترین رخوتها
آغوش تو یعنی من خوبم!