میدونی آدما بین« الف» تا «ی» قرار دارند
بعضی ها مثل «ب» برات می میرند
مثل « د» دوستت دارند
مثل« ع»عاشقت میشوند
مثل «م»...
تو مانند بارانی بر روی من باریدی
و تن خسته و غم زده مرا پر از طراوت عشق کردی
تو مانند گلی در باغچه قلبم روییدی
و قلب سوخته مرا تبدیل به گلستان عاشقی کردی
میشنوم صدای عشق را از لا به لای نوازش های پر مهر تو
میشنوی صدای محبتم را از سوی بوسه های پر از عشق من
با من باش ، تا آخرین نفس ، تا لحظه ای که جان دارم عزیزم
ای تمام هستی ام تو تمام زندگی منی ، با من بمان و زندگی را از من نگیر
مرا نمیخواهی دیگر میدانم
حتی اگر مرا ببینی هم نمیشناسی مرا دیگر میدانم
اینک همان نامه ای که برایم نوشتی را میخوانم
چه عاشقانه نوشته ای همیشه با تو میمانم
دلم گرفته تر از این نمیشود
چشمهایم خیس تر از این نمیشود
تمام غم ها و غصه ها در دل من جا گرفته
میدانستم اشکهایم روزی تمام میشود
باران من ، روزی باریدی بر تن خسته من ، قلب من شد عاشق تو!
همیشه چشم به راهت مینشستم
این شده بود کار هر روز من که حتی قبل از آمدنت
در زیر باران بی قراری خیس میشدم
همیشه در قلبم بودی و هستی و خواهی بود
زمانی بود که قلبم در آرزوی داشتن تو بود
حالا به آرزویش رسیده است
قلبم تا ابد مال تو است
عطر شعری که به عشقت نوشته ام فضای اتاقم را پیچیده
فکر کنم آسمان دیشب آخرین حرفم به تو ،را شنیده
که اینگونه ستاره باران کرده احساسات مرا ،
فدای آن کسی شوم که به این حال و روز انداخته مرا