بی تو پیمودن شب ها شدنی نیست
شب های پر از درد که فرداشدنی نیست
گفتم که برایت بفرستم دل خود را
افسوس که نامه دلم تا شدنی نیست
خزان بنشست و گل با بادها رفت چه آسان میشود از یادها رفت
پیام هایم گاه گاه است! آنچه ابدیست ، یاد توست...
آرزوی محالی نیست که عشق
همچون گلهای مریم بی هیچ محدودیتی
عطرش را در سراسر زندگیمان پراکنده سازد!
دلم واسه اول دبستان تنگ شده
که وقتی تنها یه گوشه حیاط مدرسه وایسادی...
یه نفر میاد وبهت میگه:میای باهم دوست شیم
یک تلنگر هم کافی بود برای اینکه بشکنم
به هر حال ممنون از مشتت . . .
گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم
حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم . . .
حافظ هنوز اصرار دارد ، خبر خوشی در راه است!
تو کجای دنیای منی که هر چه می آیی نمی رسی . . . ؟
کاش می شد همدلی را قاب کرد،ساکنان شهر غم را خواب کرد
کاش می شد نور چشمان تو را،جانشین تابش مهتاب کرد . . .
گفتم دل و جان بر سر کارت کردم هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی! این من بودم که بیقرارت کردم . . .