گفتی مسافری و من آنقدر عاشقم که
سال هاست نماز دلم را شکسته میخوانم . . .
باوفا! مهر تو اندر جان ماست
زندگی بی دوستی زندان ماست
کم بزن آتش دل بی تاب را
یاد خوبت روز و شب مهمان ماست . . .
دیگر فرصتی برای پیامک نیست...
دست واژه ها را می گیرم و به دیدنت می آیم...
دلتنگیت در هیچ پیامی نمی گنجد...
غمگینم ، مثل پیرزنی که آخرین سرباز برگشته از جنگ ، پسرش نیست
تمام قندهای توی دلم را آب کردم برای تو ، تویی که چایت را همیشه تلخ می خوری
قلب من قطعه ای از مزار تنهایی هاست / غم دنیاست که در گوشه ی قلبم پیداست
وقتی احساس کنم نیمه ای از جان منی / بی تو هر جا بروم باز وجودم تنهاست
گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها...
ناخودآگاه لبخندی روی لبانت می نشاند...
دوست دارم این لبخند های بیگاه و آن بعضی ها را
عشق من ای کفتر بی پشت بام / عشق من ای خواب خوب ناتمام
بی تو رویایم پر از دلتنگی است / فصلهای زندگی بی معنی است