آهای مرغ عشق
فخر نفروش
معشوق تو هم به لطف قفس است که وفادار مانده . . .
دیگر حالی نمی ماند وقتی گذشته ات با آینده تبانی کرده باشد …
میروم تا در آغوش خاک قرار گیرم ، و تمام خاطراتمان را به خاک بسپارم
چون دیگر بعد تو پناهی بهتر از آغوش خاک ندارم . . .
کی من خلاص میشوم از انتظار تو ؟ / کی میرسد بمقصد دل این قطار تو ؟
خواهد رسید فصل بهاری که میشود / آرام تکیه کرد و رها شد کنار تو . . .
در دوری لذتی است که در با هم بودن نیست
چون در با هم بودن ترس از فراق است و در دوری شوق دیدار . . .
ناسپاس از عشق پاکت نیستم
من که عمری با خیالت زیستم
دوستت دارم به جان تو قسم
روی حرفم تا ابد می ایستم!
امتداد فاصله از اعتبار عاطفه نمیکاهد …
همیشه هستی … همین حوالی …
به دلم نشستی ولی دو زانو !
معذب نباش ، برو عقب قشنگ تکیه بده ، پاهاتم دراز کن ، این دل فقط جای توئه …
برای من “مهر” در نگاه توست نه اولین ماه پاییز …