انسان ، حرفیست
زده می شود
خوانده می شود
ترانه می شود ، به یاد می ماند ...
گاهی
ناله ایست
تنها
خاک خوب می فهمدش ....
از پنجره شستند چرا ؟؟باران را
از یاد ببردند چرا ؟؟ یاران را
آنها به گمان خویش روشنفکرند
باور نکنید این دغل کاران را
میروی و من فقط نگاهت میکنم
تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو
یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو
همین یک لحظه باقی است
و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم
دلم غمگین غمگین است
در این کومه
در این زندان
در این غوغای خاموشی
در این جشن فراموشی
در این دنیای بی مهر و کم آغوشی
دلم ترسیده و تنگ است
دلم ترسیده از آه پر از درد پدرهامان
و از چشم پر از اشک تمام مادر ها
دلم آشوب آشوب است
دلم سرد و تنم بی روح بی روح است
نمی خواهم، نمی خواهم دگر
این زندگانی را و دل را
نگاهم خیره بر بالا
به دنبال نگاهی ساده می گردد
و می بینم، و می بینم هوای گریه دارد آسمان هم پای چشمانم
می روم آرام
گونه ام خیس است
آسمان می بارد امشب بر من و بر گریه هایم سخت...
باید قمارباز باشی تا بفهمی فرق است بین 'باختن' و 'بد' باختن...
دوستت دارم هایت را باور می کنم
درست مثل امضای آخر نامه هایت که می گویی خون است...
اما طعم آب انار می دهد
کوچه ها را بلد شدم
رنگهای چراغ راهنما
جدول ضرب
دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم
اما گاهی میان آدمها گم میشوم
آدم ها را بلد نیستم.!
مـآرآ از ڪودڪـﮯ بـه جــدآیـﮯهـآ عآدٺــ دآده انـد
از هـمـ ـانــجآیـﮯ ڪــه روے ٺــפֿـٺــهــ سیاهـمـانــ نـوشٺــند:
פֿــوبــ هـآ / بـدهـآ
خیلی سخت بود …
با "بغض" نوشتم ولی با "خنده" خواندی ...
درد اگر سینه شکافد ، نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو !
استخوان تو اگر آب کند آتش غم ، آب شو ، آه مگو !