ایستاده ام....
تنها....
پشت میله های خاطرات دیروز
این جا ....
انگشت هایم را می شمارم
یک.
دو..
سه...
ودست های تو در هم فرو رفته اند
تو ....
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی
که مهربانی ات را ثابت کنی
ولی....
ولی نفهمیدی که من
آن سوی خیابان
انتظارت را می کشم
تو بی وقفه فریاد کشیدی...
ومن ....
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس....
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش...
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم....
مطمئن باش!
بنـــد دلـــم را
به بند کفـــش هایت گـــره زده بودم
که هر جـــا رفتـی
دلــم را با خود ببری
غــــافل از اینکه
تو پـــا برهنـــه می روی
و بی خبــــر…
می دانی..؟
آدم های ِ ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل ِ می کنند..
جان می دَهند..
سخت میشکنند..
سخت فراموش میکنند..
آدم های ِ ساده.....
عابری که
در کوچه دلم پیچید
راه راست را گم کرده بود
خدا را هم
به بن بست رسید و
رفت...
بی آنکه خدا را دیده باشد
پشت دیوار های این کوچه بن بست...
عمریست نشسته ام
پای لرز خربزه هایی
که هیچوقت یادم نمی آید
کی؟!
خوردمشان...
همیشه نمی توان زد به بیخیالی و گفت:
تنها آمده ام .... تنها می روم !
یه وقتایی
حتی برای ساعتی یا دقیقه ای
کم می آوری
دل وامانده ات یک نفر را می خواهد !
اه لعنتی دوست داشتنی...نه میتونی بگذری... نه میتونی...
من از این همه سلامِ ضبط شده خسته ام جانم!
دلم حرفی نو میخواهد .. حرفی ناب
ساده هم اگر باشد عیبی ندارد..
مثلا بگو دلم برایت تنگ شده
همین!
در فنجان خالی میشوم
شبیه عابران خسته
مرا قورت میدهی و من
راه قلبت را پیش میگیرم
در قهوه ای که
به رگهایت جاری است!
تقدیر ، تقویم انسانهاى عادیست و تغییر ، تدبیر انسانهاى عالی ...
وقتی از درد به خود می پیچیدم
همسایه ها گفتند: چقدر قشنگ قر می دهی...
و سالهاست من هنــــــــوز
رقاص پردرد خیابانهایم...