مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید "کیستی ؟"
شاید او حتی بگوید "لایق من نیستی"
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم
من و غم همچون برادر ، دست الفت داده ایم
رشته ی این دوستی محکم کند تنهایی ام
غربت آن نیست که تنها باشی / فارغ از فتنه ی فردا باشی
غربت آن است که چون قطره ی آب / در به در ، در پی دریا باشی
غربت آن است که مثل من و دل / در میان همه کس یکه و تنها باشی