وقتی ارزش ها عوض می شوند؛
عوضی ها با ارزش می شوند ...!
خیلی از یخ کردن های ما
از سرما نیست ....
لحن بعضی ها زمستونیـــــــــه ...!
عجیب شباهتی داشتی با دریا؛
دریا نیز غرقش که می شوی پس ات می زند ...!
پایان سریال دروغ هایت بود
آخرین لبخندت . . .
و چه ساده بودم من !!
که تا تیتراژ پایانی به پای تو نشستم … !!
لاشـــه ی عشقت
خواهد گــَندید
وقتــی
طبق عادتـــــِ همیشــه!
تقدیمش میکنــی
به غیـــــر...!
وقتی میرفت: گفتم: کجا؟
گفت: به درک... منم گفتم: به درک...
و این چنین بود که ما در اوج تفاهم از هم جدا شدیم... !
بعضی زخمها هست
که هر روز صبح ، باید پانسمانش را باز کنی وروش نمک بپاشی !
تا یادت نرود...
دیگر ،سراغ بعضی آدما نبــاید رفت !!
کاش یکی بود که توی کوچهها داد میزد
خاطره خشکیه...
خاطره خشکیه...
اونوقت همه ی خاطراتتو
همونایی که ارزش گرفتن دمپاییِ پاره هم ندارن
میریختم تو کیسه
و میدادم بهش
و میرفت ردِ کارش!
با بعضی ها زیادی که صادق باشی رودل می کنند
دیگر هزار عرق نعنا هم جوابشان را نمی دهد
اومدم بنویسم خیلی شبیه حیوونها هستی اما ...
وقتی یاد نجابت اسب افتادم
وقتی یاد وفاداری سگ و اون نگاه مهربونش افتادم
وقتی یاد نهنگ افتادم که به جفتش تا آخر عمرش وفادار می مونه
وقتی یاد شیر افتادم که اگر گرسنه نباشه ، شکار نمی کنه
وقتی یاد قو افتادم که غرورش رو خیلی دوست داره
وقتی یاد مرغ عشق افتادم که بدون جفتش میمیره
به خودم گفتم خیلی نامردیه تو رو به حیوون تشبیه کنم