من به اندازه یک آسمان دلم گرفته!
میخواهم گریه کنم
میخواهم فریاد بزنم..
کاش میتوانستم خودم را از خود بیچاره ام بگیرم
کاش میتوانستم نباشم
بمیرم!
کاش میتوانستم خود را از این شب طولانی رویاها برهانم
کاش میتوانستم خاموش شوم
فنا شوم
محو شوم..
من از این روزگار خسته شده ام
از این لحظه هایی که حال مرا نمی فهمند و کند می گذرند بیزارم
من از تمام شایدها و بایدها متنفرم. . .
قفس داران سکوتم را شکستند
دل دائم صبورم را شکستند
به جرم پا به پای عشق رفتن
پر و بال عبورم راشکستند
مرا از خلوتم بیرون کشیدند
چه بی پروا غرورم را شکستند
تمنا در نگاهم موج میزد
ولی رویای دورم را شکستند….
آفتاب پنجره را میشناسد حتی اگر بسته باشد
مهتاب به دیدارم می آید حتی اگر خسته باشد
دل هوای تو میکند حتی اگر شکسته باشد
خوشا از بند دام عشق رستن / ز دست بی وفایان دل گسستن
نصیب این دل وامانده این شد / شکستن هی شکستن هی شکستن
چه شباهت متفاوتی بیت ماست ، تو دل شکسته ای ؛ من دلشکسته ام !
روی قلبی نوشته بودن شکستنی است ؛ مواظب باشید !
ولی من روی قلبم نوشتم شکسته است ، راحت باشید !