کاش امشب عاشقی هم پا می گرفت
تشنگی هم طعم دریا می گرفت
کاش امشب کوچه های منتظر
یک سلام گرم از ما می گرفت
این سکوت تلخ . دنیای من است
کاش دستت . دست دنیا میگرفت
آسمان ابری ترین اندوه را
از دل سنگین شبها می گرفت
پنجره دلتنگ چشمی آشناست
کاش می شد عاشقی پا می گرفت
هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم
ببین این دیوار لامروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد
خوش به حال تو که خودت را راحت کردی
یک خط کشیدی تنها
آن هم روی من
راستش را بخواهی از موقعی که رفتی هیچ چیز تغییر نکرده است ...
من هنوز قهوه میخورم سیگار میکشم پیاده میرم ...
هستم؛ اما تلخ تر بیشتر تنهاتر
جایی هست که دیگه کم میاری از اومدن ها , رفتن ها , شکستن ها . .. .
جایی که فقط میخوای یکی باشه
یکی بمونه
نره ، واسه همیشه کنارت باشه
من الان اونجام .....! ... تو کجایی ؟
تـــو بـرو ...
مــــن هــمـــ بـرایـــِ اینـــکـــ ه راحـتـــ بــرویــــ میـــ گـویــمـــ:
" بــاشـد ... بـــرو ... خــیــالیـــ نیـــسـتـــ!!! "
امـّــا
کیـــسـتـــ کــ ه نــدانــد...
بیــــ تـــو
تـــنـــهـا چیــــزیـــ کــ ه هـسـتـــ...
خیــــالِ تـــوستــــ...
همـــــــه زندگیم درد استـــــ ؛ درد ...نمے دانم عظــــمتـــ این کلمـــــه را
درکــــ مے کنے یا نــه ؟! وقتے مے گویــــــم درد....
تو بــه دردے فکر نکـــــــن کـــه جسمــــ انسان را ممـــــــکن استــ
یکـــ بیمارے شــــدید بکشد!! نـــــــــــه؛ روحـــــــم درد مے کنـــــــد...!!!
دل صدچاک ما را تیغ ترحم بدرید / دل ما را به همان قیمت ارزان بخرید
دل من گرچه شکسته ، گوهری ناب شده / عشق در قلب تو آن تحفه ی نایاب شده
همه مرا به خنده های با صدا می شناسند ، این بالش بیچاره ، به گریه های بی صدا !
می خواهم برگردم به روزهای کودکی :
آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود...
عشــق ، تنها در آغوش مادر خلاصه میشد...
بالاترین نــقطه ى زمین ، شـانه های پـدر بــود...
بدتـرین دشمنانم ، خواهر و برادر های خودم بودند...
تنــها دردم ، زانو های زخمـی ام بودند...
تنـها چیزی که میشکست ، اسباب بـازیهایم بـود...
و معنای خداحافـظ ، تا فردا بود...
قهوه ی تلخ عشق را
شکر می ریزیم
من هم می زنم
تو هم می زنی
ناگهان تقدیر ...
همه چیز را ...
بر هم می زند...