آرزو میکردم که در جشن میلادت تک ستاره آسمان چشمانت باشم
تا در آغوشت طولانی ترین شبم را تقدیمت کنم
و در کلبه انتظارت بوسه هایم را میهمانت …
همیشه به قداست چشمهای تو ایمان دارم ؛
چه کسی چشمهای تو را رنگ کرده است ؟
چند وقت دیگر گیتی تواند چون تویی خلق کند ؟
فرشته ای در قالب یک انسان !!!
میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست
و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست …
روزی که به دنیا آمدی هرگز نمیدانستی زمانی خواهد رسید
که آرامش بخش روح و روان کسی می شوی که با تو دنیا برایش زیباتر است !
و تو در هیاهو چه شادمانه خاموش کردی آخرین شمع را
و من در سکوت چه عاشقانه گفتم تولدت مبارک …
آن روزها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختند ،
این روزها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند …
آن روزها مال باخته می شدی و این روز ها دلباخته !
بعضیا هم مثه این دیوارای تازه رنگ شده میمونن ؛
فقط هستن ولی نمیشه بهشون تکیه کرد ،
اگرم تکیه کنی سر تا پای خودتو کثیف کردی …