مردم اینجا چقدر مهربانند ، دیدند کفش ندارم ، برایم پاپوش درست کردند
خدایا....
یا نوری بیفکن ، یا توری...
ماهی کوچکــت از تاریکی این اقیانوس می ترســـــد !
تو در هوای تمام شعرهایم
جا مانده ای!
خودت را که میگیری از بیت هایم،
هوای جملاتم ابری میشود...
با من بمان، تا پاییز شعرهایم
با تو اردیبهشت شود...
سکوت همیشه به معنی "رضایت" نیست
گاهی یعنی:
خسته ام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی برای فهمیدن نمیدهند، توضیح دهم
تو می گذری...من می گذرم
تو از من - من از دل
تو می خندی...من می خندم
تو به من - من به روزگار
تو می گریزی...من می گریزم
تو از عشق - من از خاطره
تو می روی...من می روم
تو از اینجا - من ازاینجا
کاش می فهمیدی از اینجا ....... تا ...... اینجا
چقدر فاصله است !
دستم بوی گل میداد،
مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند
اما هیچکس فکر نکردکه،
من شاید گل کاشته باشم
شماره بعضیارو باید تو گوشیت نگه داری ،
نه واسه اینکه بهشون زنگ بزنی ،
واسه اینکه اگه اونا زنگ زدن جواب ندی …
مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری!
مادر یعنی به تعداد همه روزهای اینده تو، دلواپسی!
مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری!
مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد!
مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود!
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن...
احساسم را به دار آویختم
منطقم را به گلوله بستم
لعنت به هر دو که عمری بازیم دادند
دیگر بس است، میخواهم کمی به چشمانم اعتماد کنم!