درد دارد “امروز” حرفی برای گفتن نداشته باشی،
با کسی که تا “دیروز” تمام حرف هایت را فقط به او می گفتی …
حکایت رفاقت من و تو ، حکایت قهوه ایست که امروز به یاد تو تلخ نوشیدم
که با هر جرعه بسیار اندیشیدم که این طعم را دوست دارم یا نه ؟
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن که انتظار تمام شدنش را نداشتم
و تمام که شد فهمیدم باز هم قهوه می خواهم حتی تلخ تلخ تلخ !