گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم!
دیگه دوستت ندارم .....
وچقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری .....
مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست !
اما .... نمیدانم چه حکمتیست که آدمی
همیشه اینجور وقتها میشنود : به جهنم ... !!!
نفس نمی کشــــــــد هــــــــوا
قـــــــــدم نمی زند زمیـــــــن
سکـــــــــوت میکنـــــد غزل
بــــــــدون تـــــو یعنی همین
بـه آمـار مـشـکـوکـم ...
جـمـعـیـت دنـیـای مـن
دو نـفـر اسـت . . .
آسمان هم که باشی
بغلت خواهم کرد
فکر گستردگی واژه نباش
همه در گوشه ی تنهایی من جا دارند
پر از عاشقانه ای تو
دیگر از خدا چه بخواهم…؟!
چنان تشنه ی بودن توام که شنیدن هر لحظه صدای تو هم سیرابم نمیکنه !!
نمیتونم به واژه ای پناه ببرم برای این همه آشفتگی !!
من مجنون قصه های شبونه ام ...
اونجا که یکی بود به یکی نبود میرسه ...
منو فریاد کن ...
امـتـداد بـازوانـت مـی شـود انـتـهـای دلـدادگـی ...
مـی شـود هـمـان گـوشـه دِنـجـی که راحـت مـی تـوان جان داد ...
چــه دمــدمــے مـزاج شـده احـساســم
گـــاهـے آرام . . .
گـــاهـے بــارانـے . . .
چه بـے ثـبـاتــم بـے تـ ـ ـو!!!!
هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست رو بفهمه
بدون اینکه بخوای به زور بهش حالی کنی . . .