کاش باشی و بتوان شامه پر کرد از بوی تو ،
ای شب بوی شب های بی بوی من
کجایی ای منِ من ؟
کجایی ای من ؟ تا جانی دوباره بخشی این من را …
بی تو این من تهی است ، هیچ است و پوچ
با تو این من ، من است
آری با تو ای مادرم …
دیروز بیمارستان بودم به خاطر عمل جراحی مادرم ؛
وقتی به هوش اومد بالای سرش بودم ،
خیلی درد داشت و آه و ناله میکرد
ولی تا چشمش به من افتاد یهو گفت : تو شام خوردی ؟
عشق مادر یعنی همین که توی بدترین شرایط ،
نگرانی و محبت بی دریغش به فرزند بر همه احساساتش غالب میشه !