یاد آن روزی که یاری داشتیم / این چنین خوار نبودیم ، اعتباری داشتیم
ای که ما را در زمستان دیده ای با پشت خم / این زمستان را نبین ، ما هم بهاری داشتیم
کاش می شد همدلی را قاب کرد،ساکنان شهر غم را خواب کرد
کاش می شد نور چشمان تو را،جانشین تابش مهتاب کرد . . .
دلم گرفته تر از این نمیشود
چشمهایم خیس تر از این نمیشود
تمام غم ها و غصه ها در دل من جا گرفته
میدانستم اشکهایم روزی تمام میشود
کاش در همان دوران کودکی می ماندیم تا بجای دلمان سر زانوهایمان زخم می شد
تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته
تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته
تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم
تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک غم
می نویسم باران ! می نویسم سرما ! می نویسم غم و اندوه و نفس ! می نویسم احساس، تا بدانی دل من بی تو گلم میمیرد و بدان دل سرد است و کمی بارانی، غم سراسر دل من پر کرده، کاش اینجا بودی...