منکه از کوی تو بیرون نرود پای خیالم...
نکند فرق بحالم! چه برانی.. چه بخوانی..
چه به اوجم برسانی.. چه به خاکم بکشانی..
نه من آنم که برنجم!!! نه تو آنی که برانی!!!
نگاهت کافیست تا در هوای آمدنت بمیرم...
تو همیشه دعوتی راس ساعت دلتنگی...
پشت آن پنجره ی رو به افق ، پشت دروازه ی تردید و خیال
لا به لای تن عریانی بید ، من در اندیشه ی آنم که تو را
وقت دلتنگی خود دارم و بس
دلم واسه اول دبستان تنگ شده
که وقتی تنها یه گوشه حیاط مدرسه وایسادی...
یه نفر میاد وبهت میگه:میای باهم دوست شیم
دلتنگی فقط یک اسم مستعار است
برای تمام حس هایی که
اسمشان را نمی دانیم
و هر کدامشان برای خود یک دلتنگی اند . . .
مثل اتاق زیر شیروانی پر از خاطره ی بارانم ، کدام واژه می فهمد برایت چقدر دلتنگم ؟
عشق ؛ به زخم که برسد ، سکوت می شود
زخم که عمیق شود ، بیداریِ دل ، درد دارد !
من
در این بغض های هر لحظه
در این دلتنگی های مدام
در این آشفتگی های دقایقم
دارم
سکوت
می شوم
با من از عشق چیزی بگو
پیش تر از آنکه زخم هایم عمیق شود…!
قسم به آینه ی چشمت، به خوبیت به صفایت / دوباره مثل همیشه، دلم گرفته برایت
دلتنگی حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش را میکند